ضحاک_شاهنامه__هیولای_اهریمنی_یا_انسانِ_دربندِ_ابلیس؟۵-
Tales of the Shahnameh ---- بزم شاهنامه - En podkast av Tales of the Shahnameh ---- بزم شاهنامه

Kategorier:
ضحاک، شخصیتی اهریمنی در اساطیر ایران، در اوستا «اژی دهاک» و در شاهنامه «ضحاک ماردوش» یا «ضحاک تازی» نامیده میشود. او شاهزادهای جاهطلب و زیرک اما بیثبات است که به آسانی فریب ابلیس را میخورد. ابلیس در هیئت آشپزی به او نزدیک میشود و با معرفی گوشت به رژیم انسانها اعتمادش را جلب میکند. سپس با بوسهای بر شانههایش، دو مار سیاه میرویاند که جز با تغذیه از مغز جوانان آرام نمیگیرند. این تغذیه نمادی از نابودی هسته انسانیت است. ضحاک با فریب ابلیس پدرش مرداس را میکشد و جمشیدِ بیفره را نیز دو نیم کرده، تخت ایران را تصاحب میکند. او هزار سال پادشاهی میکند؛ دورانی تاریک که در آن «کردار فرزانگان نهان گشت و هنر خوار شد، جادویی ارجمند». دختران جمشید، شهرناز و ارنواز، نیز به اسارت او درمیآیند. در پایان این دوره ضحاک خوابی هولناک میبیند که از سقوطش به دست جوانی به نام فریدون خبر میدهد.فریدون، نواده جمشید و نماد عدالت، آزادی و سخاوت، در کودکی از گزند ضحاک پنهان میشود. پدرش آبتین به دست ضحاک کشته و مغزش خوراک مارها میشود. مادرش فرانک او را نخست با شیر گاوی به نام برمایه و سپس در کوه البرز نزد مردی دینی پرورش میدهد. انگیزههای او برای قیام سهگانهاند: رهایی ایران از سلطه انیرانی، بازگرداندن شکوه جمشیدیان، و انتقام خون پدر و گاو برمایه.در این میان کاوه آهنگر، که ۱۷ پسرش قربانی مارهای ضحاک شدهاند، علیه او برمیخیزد. او سند وفاداری به ضحاک را پاره میکند و از پیشبند چرمی خود درفش کاویانی را میسازد. این پرچم به دست فریدون به نماد قیام مردم بدل میشود. او با گرز گاوسار خود بر ضحاک میتازد. در لحظه مرگ، سروش الهی فرمان میدهد ضحاک را نکشد؛ زیرا شرارههای اهریمنیاش جهان را آلوده میکند. بدینسان، فریدون او را در زنجیرهای سنگین به کوه دماوند میسپارد تا تا پایان جهان در بند بماند. با پیروزی فریدون، فره ایزدی به تخت بازمیگردد.این داستان لایههای نمادین فراوان دارد. نخست، کشمکش گفتمان ایرانی و انیرانی: ضحاک، نماینده سلطه بیگانه و ویرانی است؛ در حالی که فریدون و کاوه بیانگر هویت و مقاومت ایرانیاند. در آغاز ضحاک غالب است، اما سرانجام فریدون از کوهستان به کاخ آمده و قدرت را بازمیستاند. دوم، ضحاک تجسم شر، فساد و خودکامگی است، و فریدون نماد عدالت و آزادگی. هر فرمانروای ستمگر با ضحاک و هر قهرمان آزادیخواه با کاوه و فریدون سنجیده میشود. سوم، نقش زنان نیز پررنگ است؛ فرانک با خرد و پایداریاش بستر پرورش منجی را فراهم میکند و نماینده صدای سرکوبشده زنان در تاریخ است.پژوهشگران شباهتهایی میان این روایت و روزگار فردوسی یافتهاند. ضحاک با خلفای عباسی مقایسه میشود که همانند او بیگانه و خودکامه بودند. آبتین و ابومنصور عبدالرزاق، هر دو قربانی حاکمان انیرانی شدند و فرزندانشان راه انتقام و احیای هویت ملی را پیمودند. بنابراین شاهنامه نه صرفاً افسانه، بلکه متنی سیاسی و ایدئولوژیک نیز بود که روح مقاومت ایرانی را زنده نگاه داشت.تأثیر این داستان بر فرهنگ ایران گسترده است. از زمان فردوسی تاکنون، مضمونهای آن در ادبیات، نمایش و هنر تکرار و بازآفرینی شده است. درفش کاویانی، فریدون و ضحاک همچنان نمادهای جاودان نبرد خیر و شر و مقاومت در برابر ستماند.در جمعبندی، داستان فریدون و ضحاک تحلیلی ژرف از ماهیت قدرت، فساد و عدالت است. فردوسی از رهگذر این روایت اساطیری، الگوی مقاومت مردمی، ضرورت رهبری عادل و خطر خودکامگی را به بشر یادآوری میکند. این اسطوره علاوه بر پاسداری از هویت ایرانی، پیامی جهانشمول درباره نبرد همیشگی انسان با شر و امید به پیروزی داد و راستی دارد.